𝙿𝚊𝚛𝚝𝟷

17:44 1402/09/22 - 𝚋𝚎𝚐𝚘𝚗𝚒𝚊 𝚁𝚎𝚡

دوست پسر تصادفی من یک بی سروپا است!!!

مرینت دختری بامزه و مهربون و دست و پا چلفتی که همسایه ی طبقه ی پاییزیتون فکر می کنن که مرینت عاشق پسرشون که نامزد داره هست یه روز توی فروشگاهی که مرینت توش کار میکنه....

 

نوشته شده توسط میراکلس X

 

پارت اول
بسیار خب وحشت نکن وحشت نکن! 
اونا فقط مشتری ان! 
درواقع نه! اونا مشتری های معمولی نبودن. 
اونا لوکا و لایلا کوفاین راسی هستن. 
زوج محبوب کل پاریس! و از نظر اونها من شخصیت شرورم؛ ولی این درست نیست چون من اصـــــــــــــلا از اینکه اون دوتا باهمن ناراحت نیستم!

وای خدای من دارن میان این سمتی؟
خودم را سرگرم دفتر حساب ها نشان می دهم ولی طبق معمول شانس نمی آورم و لایلا من را می بیند. 
با همان لحن تمسخر آمیز همیشگی اش میگوید: اوه! مرینت تو هم اینجایی! چه تصادفی! 
و می بینم که لوکا که در حال انتخاب یک تیشرت بود، نظرش بهمان جلب شد. 
وای نه نه نه!! 
با لبخندی که به زور به رویش زده بودم گفتم:«آه آره! من اینجا کار میکنم! میتونم کمکت کنم لایلا؟!» 
هاها! من هر گز به تو آتو نمیدهم! 
لوکا هم نزدیکمان آمد و گفت:«مرینت خوبه که تو اینجا کار میکنی! میشه یه ست کفش و کیف برای طعتیلات توی نیویورک بهمون بدی!» 
_البته! 
خب لوکا همبازی دوران کودکی من است. ما فقط باهم دوچرخه سواری می کردیم همین! ولی خب پدر و مادرش چیز دیگری می بینند! 
و همینطور لایلا فکر میکند از من بهتر است که مخ لوکا را زده ولی درواقع من هیچوقت هیچ حسی به این مرد نداشتم!

 

این داستان ادامه دارد...