دوست پسر تصادفی من یک بی سروپا است!!!
مرینت دختری بامزه و مهربون و دست و پا چلفتی که همسایه ی طبقه ی پاییزیتون فکر می کنن که مرینت عاشق پسرشون که نامزد داره هست یه روز توی فروشگاهی که مرینت توش کار میکنه....
روز بعد ساعت ۴ به آدرسی که داده بود رفتم.
وارد آپارتمان که شدم با انبوهی از عکس ها و پرونده ها رو به رو شدم.
_آم... سلام!
با دیدن آلیا که از بین انبوه کاغذا بیرون آمد، لبخند زدم.
_خوش اومدی مرینت!
...
نینو: پس لوکا و خانوادش و نامزدش...
_اونا بزرگ ترین معزل های زندگی من شدن.
_خب چرا یه دوست پسر برای خودت نمی گیری؟
_مشکل اینجاس که امکان نداره اونا باور کنن...
_اینم حرفیه.
آلیا: آم نینو باید بری و عکسارو تحویل بگیری!
نینو: من برم؟ الآن باید این نوشته ها و تیتر رو تنظیم کنم.
گفتم: من میبرم...
آلیا: مطمئنی!؟
_اوهوم!
آلیا: باشه، آدرسش اینه، پاساژ لون واردن،بوتیک سی دوم طبقه ی دوم...
...
وارد پاساژ می شوم. آلیا و نینو گفته اند که پسری جوان با موهای روشن و چشمانی سبز است. نینو گفت که می توانم از او بپرسم که دوست پسرم می شود یا نه! و من گفتم بهتر است از مسخره کردن من دست بردارد.
آلیا و نینو در یک شرکت روزنامه نگاری آشنا شده اند و حالا نامزد اند