پارت ششم

12:18 1402/10/18 - 𝚋𝚎𝚐𝚘𝚗𝚒𝚊 𝚁𝚎𝚡

دوست پسر تصادفی من یک بی سروپا است!!!

مرینت دختری بامزه و مهربون و دست و پا چلفتی که همسایه ی طبقه ی پاییزیتون فکر می کنن که مرینت عاشق پسرشون که نامزد داره هست یه روز توی فروشگاهی که مرینت توش کار میکنه....

نوشته شده توسط میراکلس X

 

 

پارت ششم

با کمال تعجب با شنیدن صدای پسر جوونی که اسممو صدا میزد برگشتم و با پسر موطلایی و جذابی رو به رو شدم که چشمای سبز وحشیش تو صورت هلویی رنگش می درخشید و از سمت همان پاساژ می آمد . ‌‌.
_مری.عزیزم چیزی شده؟
به سمتمون اومد و صاف زل زد تو چشمای لوکا .لوکا اخم کرد و بلند شد ‌.
به من نگاه کرد که خیلی نا خودآگاه با پسره همراه شدم و دستم رو دور بازوش حلقه کردم :اوه!اومدی؟این لوکا عه همسایمون...
لواکا دستش رو سمت پسره دراز کرد ‌.
من اسمشو نمی دوننممممممم و لوکا هم به من نگاه میکرد و می خواست مچم رو بگیره ‌.
پسره دست لوکا  رو گرفت فت:آدرین آگرست...خوشوقتم...
لبخند زدم .(دارم چه گوهی می خورم؟؟؟؟؟)
آدرین به من نگاه کرد و با دیدن کیک و شیر کاکائوی نصفم گفت:بردار بقیه رو تو را بخور عزیزم...خیلی دیر کردیم....
و یه نگاه(فشار بخور )به لوکا انداخت.
من نمی دونم اینجا چه خبره😅

از جایمان بلند شدیم .جن کیک بسته بندی را برداشتم و آدرین هم لیوان شیر کاکائو را .نگاهم به تتوی روی گردنش افتاد .واو.چه خفنه!

ادامه دارد...