اسارت⁸•⁹💉🍷

06:39 1402/07/06 - 𝚋𝚎𝚐𝚘𝚗𝚒𝚊 𝚁𝚎𝚡

پارت هشتم و نهم

بابت تاخیر معذرت!🙏 بخاطر شروع مدارس من دیگه دیر به دیر به سایت سر می‌زنم... و بعله برید ادامه دو پارت برگ ریزون آوردم!

 


پارت۸
مرینت:رفتم تو اشپزخونه بعضم شکست و گریه کرم یعنی در حدی احمقم که یک پسر منو بازی بده با عصبانیت چایو ریختم و کوبوندم تو سینی سینی خرد شد و تکه هاش رفت تو دستم از درد نزدیک بود از حال برم فورا دستمو زیر اب سرد گرفتم چندبار نفس عمیق کشیدم و جارو زدم این سریع سینی چوبی برداشتم تو راه انقدر اشک ریختم که اشک به درون چای رفت به طرف اتاقشون حرکت کردم در زدم اون پسره درو باز کرد
ادرین:سلام خوش امدید
مرینت:تعظیم کردم متعجب با دهانی باز خواست چیزی بگه به سمت در که نینو اومد سرم پایین انداخته بود همونطور سینی رو به دستش دادم خواستم برم که اون دستم که تو جیبم بود و گرفت دردم اومد همینکه دستمو بالا گرفتم خونریزیش شدید شد 
نینو:وای من این چه بلایی بود به سر خودت اوردی
مرینت:هیچی خو........که پلکام سنگین شد بیدار که شدم دیدم توی اتاقی دراز کشیدم طبیب و مادام و جناب و خانم کارولینا الیا و فلیکس و نینو و ادرین بالا سرم بودن کم کم چشمام بسته شد دوباره که چشم باز کردم تو همون اتاق بودم کمی که هشیاریمو به دست اوردم  فهمیدم اتاق فلیکسه..........


پارت۹
با درد رو تخت نشستم سرم گیج میرفت صدای اواز فلیکس از حمام میامد کمی بعد که در حمام باز شد به چشمام اعتماد نمیکردم کسی که از حمام خارج شد فلیکس نبود تامارا بود با چشمان از حدقه در امده بهش چشم دوختم موهاش خیس بود و یک تاپ و شرتک مشکی تنش بود لبخندش از بین رفت و تبدیل شد به اشکی که از گونش جاری شد با گریه از در خارج شد خواستم دنبالش برم که پاهام نزاشت فهمیدم به تخت زنجیر شده‌ فلیکس با حوله از حمام خارج شد با دیدن من نیشش تا بناگوش باز شد به خودم خیره شدم یک تاپ و شرتک پام بود با وحشت بهش چشم دوختم با پوزخند گفت
فلیکس:چی درموردم فکر کردی هان؟ اینارو دکتر گفته خدمتارا تنت کنن فکر بد نکن دختر جون
مرینت:حرفتو باور نمیکنم
فلیکس:دلیلی هم نمیبینم باور کنی
مرینت:چراه پاهام به تخت بستست
فلیکس:خودتو به اون راه نزن هرکی ندونه من خوب هم جنس خودمو میشناسم
مرینت:داد زدم من همجنس تو نیستم
فلیکس:کسی چمیدونه و موهامو خشک کردم
مرینت:داد زدم چراه پاهام بستست
فلیکس:بلند تر داد زدم دستور دکتر بوده
مرینت:اگه دستور دکتر بوده چراه تو اتاق تو اصلا کسی خبر داره من اینجام
فلیکس:اره دوست عزیزت خانم سزار..........

***

منبع در روبیکا:

@pkjhbbm

***

پی‌نوشت: اوه! اوه! اوضاع بی‌ریخت شده!🙄

ادامه دارد...