اسارت⁶•⁷ 💉🍷

08:49 1402/06/31 - 𝚋𝚎𝚐𝚘𝚗𝚒𝚊 𝚁𝚎𝚡

پارت ششم و هفتم

از اونجایی که مدارس داره شروع میشه و من هم متاسفانه دیر به دیر به سایت سر می‌زنم دو پارت رو یک جا دادم...


پارت۶
مرینت:چی... خدمتکار حتما ادم مهمی هستید و تعظیم کردم که با عصبانیت چونمو گرفت و بلندم کرد همینطور به پایین خیره شدم
نینو:دختر جون مثل اینکه تنت میخاره
مرینت:از ترس نزدیک بود از حال برم
نینو:کسی که مثل تو باهام برخورد کنه مجازات سنگینی در انتظارشه
مرینت:پسر کناریش وحشت زده بود من......
نینو:چونشو گرفتم و بالا اوردم و بهش لبخند زدم
مرینت:چشممو ازش دزدیدم
نینو:مجازت تو اینه که تو چشمای من زل بزنی
مرینت:چی😨...
نینو:خب تمام چون الان زل زدی
مرینت:دستمو از دستش کشیدم بیرون لطفا منو ببخشید والا حضرت(با تنه)من کلی کار دارم پسر خنده ای فندقی و دلنشین کرد و گفت
نینو:اه والا حضرت این دخترا هم خیلی زود باورنا ادرین دوست و همدم همیشگیمه منم اومدم‌ اینجا برای کار همین اومدم که اگه میشه تا چند روزی من سر پرست خدمتکارا نمیدونم شما بهش چی میگین اسیر یا هرچیز دیگه باشم چون این مادامتون یک تنه به همچیز نمیرسه
مرینت:باشه ممنون و فورا رفتم یک دستمال کهنه گرفتم و به کتابخونه رفتم مادام خوندن کتابو برای همه خدمتکارا و اسیرا قدغن کرده بود همینطور که قفسه هارو تمیز میکردم چشمم خورد به یک رمان خیلی قدیمی و رنگ ور رفته بود و اسمش زیر خاک محو شد بود بیرون کشیدمش جلدی قهوه ای تیره داشت و اسمش محو شده بود با دستمال کاملا تمیزش کردم و اسم روی جلد و خوندم:اسارت💉🍷...


پارت۷
صفحه اول کتابو باز کردم وای من انگاری دفترچه خاطرات بوده تصویر چندتا دختر بود که به یک مرد میانسال تعظیم میکردن انگاری این کار یک رسم بوده ورق زدم نوشته بود برسد به سَرو تاحالا همچین اسمی به گوشم نخورده بود پایینش تصویر کهنه سرو هک شده بود عجیب بود که یکهو مادام صدام زد
مادام:مرینتتتتتتتتت کجایی دختر دیوونه
مرینت:فورا کتابو بستم و زیر نشیمنگاه مبل پنهان کردم و با عجله رفتم بیرون مادام عصبی با ملاقه تو دستش رو به روم وایستاده بود
مادام:تو کتابخونه چه غلطی میکردی و گوششو پیچوندم
مرینت:عععععععع مادام خودت گفتی برم تمیز کنم
مادام:اااااا ضایع شده بودم فقط دنبال بهونه واسه ازار دادن این دختره خیره سر بودم با ارنج زدم تو دلش خفه شو نمک به حروم
مرینت:دردمو خوردم
مادام:فورا برو برای جناب شاهزاده چای ببر
مرینت:با خنده گفتم منظورتون فلیکس والا ما تا یادمون میاد...
مادام:خفه قان بگیر دختر چقدر تو احمقی باید همون اول سرپرستیتو به عهده نمیگرفتم از همون بچگیت حاضر جواب بودی
مرینت:باشه با عشوه گفتم اصلا میبرم برای جناب شاهزاده خان
مادام:لال مونی بگیر مگه من گفتم فلیکس شاهزادست دیوونه منظور من مهمانمونه
مرینت:مهمان ما که مهمان نداریم
مادام:دختر تو کلا پرتی باید مثل کلاس اولیا برات بخش کرد تا حالیت بشه منظورم جناب.شاهزاده.آدرینه...

منبع در روبیکا:

@pkjhbbm

 

ادامه دارد...