دوست پسر تصادفی من یک بی سروپا است!!!
مرینت دختری بامزه و مهربون و دست و پا چلفتی که همسایه ی طبقه ی پاییزیتون فکر می کنن که مرینت عاشق پسرشون که نامزد داره هست یه روز توی فروشگاهی که مرینت توش کار میکنه....
پارت ششم
با کمال تعجب با شنیدن صدای پسر جوونی که اسممو صدا میزد برگشتم و با پسر موطلایی و جذابی رو به رو شدم که چشمای سبز وحشیش تو صورت هلویی رنگش می درخشید و از سمت همان پاساژ می آمد . .
_مری.عزیزم چیزی شده؟
به سمتمون اومد و صاف زل زد تو چشمای لوکا .لوکا اخم کرد و بلند شد .
به من نگاه کرد که خیلی نا خودآگاه با پسره همراه شدم و دستم رو دور بازوش حلقه کردم :اوه!اومدی؟این لوکا عه همسایمون...
لواکا دستش رو سمت پسره دراز کرد .
من اسمشو نمی دوننممممممم و لوکا هم به من نگاه میکرد و می خواست مچم رو بگیره .
پسره دست لوکا رو گرفت فت:آدرین آگرست...خوشوقتم...
لبخند زدم .(دارم چه گوهی می خورم؟؟؟؟؟)
آدرین به من نگاه کرد و با دیدن کیک و شیر کاکائوی نصفم گفت:بردار بقیه رو تو را بخور عزیزم...خیلی دیر کردیم....
و یه نگاه(فشار بخور )به لوکا انداخت.
من نمی دونم اینجا چه خبره😅
از جایمان بلند شدیم .جن کیک بسته بندی را برداشتم و آدرین هم لیوان شیر کاکائو را .نگاهم به تتوی روی گردنش افتاد .واو.چه خفنه!
ادامه دارد...