پارت پنجم

14:32 1402/10/12 - 𝚋𝚎𝚐𝚘𝚗𝚒𝚊 𝚁𝚎𝚡

دوست پسر تصادفی من یک بی سروپا است!!!

مرینت دختری بامزه و مهربون و دست و پا چلفتی که همسایه ی طبقه ی پاییزیتون فکر می کنن که مرینت عاشق پسرشون که نامزد داره هست یه روز توی فروشگاهی که مرینت توش کار میکنه....

نوشته شده توسط میراکلس X

 

 

پارت پنجم

پسری باموهای طلایی پشت به من ایستاده بود. 
_آقای مارلین؟ 
به سمتم بر می گردد. پسری جوان با صورتی استخونی، رنگ پریده چشمانی ریز عینکی. 
_بله! 
صدایش هم مثل صدای خروس بود. 
(هار هار آدرین نبود) 
بسته را تحویل می گیرن و پولش را می دهم. 
با دیدن غرفه ی کوچک و جمع و جور بستنی و شیرینیجات به سمتش می روم. 
یک لیوان بزرگ شیر کاکائو و یک کیک شکلاتی... چه شود♡♡♡
در حال لذت بردن از کیک و شیرکاکائو ام بودم که 
_مرینت؟ 
وای نه نه نه
به سختی جواب میدهم و لبخندم می زنم: اوه لوکا.... 
خدارو شـــــــکــــــــر که آن عفریته همراهش نیست. 
میاید و صندلی کنار من را عقب می کشد، لطفا اینجا نشین. این را در ذهنم گفتم. 
_ابراز علاقه تو... 
وای شروع نکن. 
_منتظر دوست پسرم هستم! 
این را کاملا غیر ارادی گفتم: من دوست پسر دارم و... منتظرم تا از آن پاساژ... بهم پاساژ روبه رویی اشاره کردم بیاید. 
-خیلی خوب! مشتاقم ببینمش 
وای نه نه نه.... 
_اه خب اون...